محل تبلیغات شما



از سخت بودنِ بیدار شدن در روز شنبه و در ساعت ۶:۲۰ هر چی بگم باز کم گفتم 

فکرکن .

دور روز راحت تا هر موقع که دلت خواسته خوابیدی

بعدش شنبه باید اون ساعت از خواب بیدارشی ساندویچ درست کنی کیف دخترتو چک کنی بفرستیش مدرسه 

خب

خب

خب

بعدشم که خواب به شیرینیه قبلش نیس والا /"

تازه اگر شانس بیاریو بتونی بخوابی و اینیکی بچت از خواب بیدار نشه

آورده اند که هارون الرشید خوان طعامی براي بهلول فرستاد . خـادم خلیفـه طعـام را نـزد بهلـول آورد و
پیش اوگذاشت و گفت این طعام مخصوص خلیفه است و براي تو فرستاده است تا بخوري . بهلول طعام
را پیش سگی که در آن خرابه بود گذاشت . خادم بانگ بـه او زد کـه چـرا طعـام خلیفـه را پـیش سـگ
گذاردي ؟بهلول گفت : دم مزن اگر سگ بشنود این طعام از آن خلیفه است اوهم نخواهد خورد .


بهلول پیش از آنکه خود را به دیوانگی ظاهر سازد ، زندگانی اعیانی داشت و چون به اشاره امـام (ع) بـه
جنون و دیوانگی ظاهر شد دست از تمام تجملات دنیایی کشید و در حقیقت دیوانـه حـق و ژنـده پـوش
حقیقت شد و خرابه را بر قصر هاي هارون ترجیح داد و در این حال خود را بهتراز خلیفه وارکان دولت
می دانست بهلول در حقیقت مردي عارف و فاضل و عالمی کامل بود و صاحب عقل وهـوش سرشـار و در حاضـر
جوابی و حل مسائل سرآمد فضلاء عصر خود بود . ولی بواسطه حفظ دین و ترویج شرع و مبـین حقـائق
اهل بیت اطهار با اشاره امام (ع) به دیوانگی تظاهر نمود . در آن عصر و زمان غیراز ایـن حـال چـاره اي
نداشت و الا خون او را می ریختند چنانکه هارون الرشید وقتـی در اثبـات امامـت موسـی بـن جعفـر(ع) 
حجت هاي هشام ابن الحکم را که یکی از شاگردهاي امام صادق(ع) بود شنید به یحی ابن خالد برمکـی
گفت زبان این مرد از صد هزار شمشیر براي من زیان آورتراست و عجیب است کـه ایـن شـخص زنـده
است و من خلافت می کنم . 
هارون درصدد قتل هشام برآمد و چون هشام از آن واقعه خبردار شد به کوفه فرار کرد و در خانه یکی از
دوستان پنهان شد و طولی نکشید که از خوف هارون وفات نمود 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تاریخ و اساطیر